وقتی از مذمت دنیا و دنیاگرایی برایت گفته می¬شود، ذهنت به سمت حساب¬های شخصی انباشته از ریال¬ها و دلارهایی منصرف می¬شود که اولین رقم سمت چپشان پشت سر حداقل هشت، نه تا صفر صف کشیده است. یا منصرف می¬شود به خانه¬ای که درش، و البته در که نه! دروازه هشت در چهارش باز که می¬شود، نظرت بعد از گذر از جاده باریک شنی از میان چنارهای سر به آسمان کشیده، پچیده و در قلب باغ، به ویلایی می¬افتد که از نمای شیشه¬ای¬اش نمی¬توانی بفهمی چهار طبقه است یا پنج طبقه؟
و ذهنت شاید منصرف شود به خیلی چیزهای دیگر که میل من به آن¬ها نمی¬کشد، حتی برای تصور و نوشتن.
مظاهر دنیا طلبی و تفاخر به آن¬ها و مسابقه عجولانه در این میدان، در جای جای شهر ما و محل ما و در میان دوستان ما، چیزی نیست که پوشیده باشد، چون به نوعی، فرهنگ عمومی شده است و شاید هم بوده است، «أَلْهَئکُمُ التَّکاَثُرُ»1.
شاید قبول کردنش سخت باشد، اما مصادیق دنیاگرایی محدود به این مواردی که به ذهن ما می¬رسد نیست. دنیازدگی که مثلاً در این آیه از کلام الله المجید، «وَ مَا هَـذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»2 مذمت شده، مصادیق متنوعی دارد که هر کدام ظهور و بروز خاص خود را دارد.
دنیای تاجران و کارمندان و سیاستمداران، نمودهای ملموسی در فضای اجتماعی ما دارد، همچنین دنیای جوانان پر شور، که عموما در تحوّر ساختار شکنانه و بی¬مبنای ایشان ظهور پیدا می¬کند.
دنیای شیرین طلاب، که چندیست به نعمت درکش نایل شده¬ام نیز، برای خودش دنیایی است. دنیایی با حلاوت خاص خود و غیر قابل مقایسه با طعم دنیای غیر.